در بقچه ام شکوفه و باران گذاشتم
امروز صبــح سر به بیابان گذاشتم بی خود به انتظار جنونم نشسته ای در راه عقـل چند نگهبــان گذاشتم گفتی که دوستت...ننوشتی نداشتی این حرف کهنـه را سر هذیان گذاشتم عمری که سوخت پای دلت قابلی نداشت! هر چند من برای تو از جان گذاشتم من مادری فقیرم و فرزند خویش را با درد نان کنار خیابان گذاشتم حرفی که نیست، میروم از خانه ات ،بیا! این هــم کلید! داخل گلدان گذاشتم! ------------------------------------------
آخرین پست هادلم گرفته ( مرتضی عابدپور لنگرودی )..........سه شنبه 31 فروردین 1395
تزریق میکنم بدنت را به روح شهر ( رئوف دلفی)..........سه شنبه 31 فروردین 1395
ﺑﺨﻨﺪ ﺗﻮﯼ ﺭﮒ ﺷﻬﺮ ﺍﺑﺴﻮﻟﻮﺕ ﺑﺮﯾﺰﺩ ( طاهره خنیا )..........سه شنبه 31 فروردین 1395
ﺛﺒﺖ ﻳﮏ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺩﺭ ﺣﺎﻓﻈﻪ ﯼ ﻏﺼﺒﯽ ﺭﻭﺡ( رئوف دلفی)..........سه شنبه 31 فروردین 1395
اتفاق بزرگ زندگی ام! کی می افتی میان آغوشم..........سه شنبه 31 فروردین 1395
یک نفـــر دور کند ایـــن خودیِ جانی را ( صالح دروند )..........سه شنبه 31 فروردین 1395
عشق ویرانــــگر او در دلــم اردو زده است ( عبدالمهدی نوری )..........سه شنبه 31 فروردین 1395
انگار دیده اند مرا باز با شما ( محمدسعید میرزایی )..........سه شنبه 31 فروردین 1395
کبود و سرخ و بنفش و... هزار رنگتر از این؟ ( مریم جعفری آذرمانی )..........سه شنبه 31 فروردین 1395
عشق از آغاز مشکل بود و آسانش گرفت ( عبدالمهدی نوری )..........سه شنبه 31 فروردین 1395
این چارپاره را بـــه تــو تقدیـم می کنم ( سیامک بهرام پرور )..........سه شنبه 31 فروردین 1395
شعله دارم میکشم در تب، نمی فهمی چرا؟ ( حسین زحمتکش )..........سه شنبه 31 فروردین 1395
گفته بودی خوشت از ما نمیاید، به درک ( شهراد میدری )..........سه شنبه 31 فروردین 1395
شاعر ! تو را زین خیل بی دردان، کسی نشناخت ( حسین منزوی )..........سه شنبه 31 فروردین 1395
بوسه ات مرحله ی پر هیجانی دارد! ( فرشید تربیت )..........سه شنبه 31 فروردین 1395
همه پستها